به نام بی نام او» از منظر فقها و عرفای اسلام
تلاش گسترده رسانه های وابسته به اطلاعات سپاه پاسداران برای تحریف و نشر اطلاعات نادرست از آموزه های عرفان حلقه و تخریب شخصیت محمدعلی طاهری، سایت «نجات با حلقه» را بر آن داشت که با نگاهی تحقیقی و منصفانه به بررسی این اتهام ها بپردازد.
اگرچه این اتهام ها تکراری بوده و در سال های اخیر پاسخ آن ها به کرات در فضای مجازی منتشر شده است و با این که اینگونه نقدهای غیرکارشناسانه اساسا در پرونده محمدعلی طاهری محلی از اعراب ندارند اما گویا اصحاب مبارزه با اندیشه های نوین برای افزودن این قبیل برچسب ها به پرونده محمدعلی طاهری از هیچ تلاشی فروگذار نمی کنند و حتی موفق شدند با حضور در دادگاه وی به صورت غیرقانونی، اتهام هایی را به پرونده این اندیشمند وارد کنند که به علت بی اساس بودن آنها، در دیوان عالی کشور نقض شد.
بررسی اتهام بی خدایی در عرفان حلقه
کسانی که خود را منتقد عرفان حلقه معرفی می کنند و مطالب طول و درازی در نقد عرفان حلقه می بافند و اتهام «بدعت در دین» را به محمدعلی طاهری نسبت می دهند، گویا توجه کافی به آیات و روایات مذهب شیعه ندارند.
یکی از اتهام های نسبت داده شده به محمدعلی طاهری، اتهام «بی خدایی در عرفان حلقه» است که به رغم وجود نداشتن دلایل عقلانی در این زمینه، رسانه های وابسته به سپاه پاسداران به دفعات، تبلیغ و سم پاشی خود را در این خصوص ادامه داده اند و حتی با استفاده از این اتهام، به همراه کاریکاتورهای توهین آمیز سعی در تخریب محمدعلی طاهری و آموزه هایش کرده اند.
این در حالی است که مبحث “بی نامی ذات خداوند” یکی از مباحث عمیق و گسترده در عرفان حلقه است که در انطباق کامل با آیات و روایات مشهور در شریعت است. نمونه ای از این اسناد قرآنی، نقلی و روایی به قرار زیر است:
قرآن کریم«یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحیطُونَ بِهِ عِلْماً»(طه ۱۱۰) و خدا بر همه آینده و گذشته خلایق آگاه است و خلق را ابدا به او احاطه و آگاهی نیست.
« لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ » (الأنبیاء ۲۲)
اگر در آنها [=زمین و آسمان] جز خدا، خدایانی وجود داشت قطعا تباه مىشد پس منزه است خدا پروردگار عرش از آنچه وصف مىکنند.
« مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ کُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ َ » (المؤمنون ۹۱)
خدا فرزندى اختیار نکرده و با او معبودى نیست و اگر جز این بودقطعا هر خدایى آنچه را آفریده باخود مىبرد و حتما بعضى از آنان بر بعضى دیگر تفوق مىجستند منزه استخدا از آنچه وصف مىکنند.
« سُبْحَانَ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ َ » (الزخرف ۸۲)
پروردگار آسمانها و زمین [و] پروردگار عرش از آنچه وصف مىکنند منزه است
« سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ ََ َ » (الصافات ۱۵۹) خدا منزه است از آنچه در وصف مىآورند وآیات متععد دیگر ….
نهج البلاغه
عجز انسان از شناخت ذات خدا
سپاس خداوندی که سخنوران از ستودن او عاجزند و حساب گران از شمارش نعمت های او ناتوان و تلاش گران از ادای حقّ او درمانده اند. خدایی که افکار ژرف اندیش، ذات او را درک نمی کنند و دست غوّاصان دریای علوم به او نخواهد رسید. پروردگاری که برای صفات او حدّ و مرزی وجود ندارد و تعریف کاملی نمی توان یافت و برای خدا وقتی معیّن و سرآمدی مشخّص نمی توان تعیین کرد. مخلوقات را با قدرت خود آفرید، و با رحمت خود بادها را به حرکت درآورد و به وسیله ی کوه ها، اضطراب و لرزش زمین را به آرامش تبدیل کرد. دین و شناخت خدا سرآغاز دین، خداشناسی است؛ و کمال شناخت خدا، باور داشتن او؛ و کمال باور داشتن خدا، شهادت به یگانگی اوست؛ و کمال توحید «شهادت بر یگانگی خدا» اخلاص؛ و کمال اخلاص، خدا را از صفات جدا کردن است؛ زیرا هر صفتی نشان می دهد که غیر از موصوف، و هر موصوفی گواهی می دهد که غیر از صفت است پس کسی که خدا را با صفت تعریف کند، او را به چیزی نزدیک کرده، و با نزدیک کردن خدا به چیزی، دو خدا مطرح شده؛ و با طرح شدن دو خدا، اجزایی برای او تصوّر نموده؛ و با تصوّر اجزا برای خدا، او را نشناخته است. و کسی که خدا را نشناسد، به سوی او اشاره می کند و هر کس به سوی خدا اشاره کند، او را محدود کرده و به شمارش آوَرَد. و آن کس که بگوید: «خدا در چیست؟» او را در چیز دیگری پنداشته است، و کسی که بپرسد «خدا بر روی چه چیزی قرار دارد؟» به تحقیق جایی را خالی از او در نظر گرفته است، در صورتی که خدا همواره بوده و از چیزی به وجود نیامده است. با همه چیز هست، نه این که همنشین آنان باشد و با همه چیز فرق دارد، نه این که از آنان جدا و بیگانه باشد. انجام دهنده ی همه ی کارهاست، بدون حرکت و ابزار و وسیله. بیناست؛ حتّی در آن هنگام که پدیده ای وجود نداشت، یگانه و تنهاست، زیرا کسی نبود تا با او انس گیرد و یا از فقدانش وحشت کند. ( خطبه اول نهج البلاغه امام علی علیه السّلام )
علامه طباطبایی
پس ما به هیچ وجه صفتى از صفات خداوند راه نداریم نه مىتوانیم بگوئیماو علیم استیا قدیر استیا حى استیا مرید استیا سمیع است و یا بصیر و نه مىتوانیم چیز دیگر در باره او بگوئیم او واقعا ممکن استبرخى صفات داشته باشد ولى ما به هیچ وجه به معرفت آن صفات راه نداریم همین قدرمی دانیم که آن صفات به فرض که صفاتى در کار باشد صد در صد با صفاتىکه ما مىشناسیم و همه یا غالب آن ها را از خودمان قیاس گرفتهایم مغایرندپس ذات پروردگار براى بشر ذاتى است مجهول الصفات از هر جهت . افرادى که چنین نظرى دارند مىگویند اگر چه در قرآن کریم اسماء وصفاتى براى خداوند ذکر شده است از قبیل علیم و قدیر و غیره ولى ما باید این نامها را از معانىاى که به ذهن ما مىآید مجرد سازیم معانى این الفاظ در ذهن ما همانها است که از مخلوقات اقتباس شده و ذات احدیت از آن هامنزه است . معانى واقعى این ها را خدا مىداند و بس .( اصول فلسفه و روش رئالیسم – جلد ۲،سید محمد حسین طباطبائی؛ مقدمه، تعلیقه و شرح: شهیدمرتضی مطهری )
امام خمینی (قدس سره)
بدان … که هویت غیبیه احدیه و عنقاء مُغربی که در غیب هویت مستکنّ است و حقیقتی که تحت پردههای نوری و حجابهای ظلمانی در «عماء» و بطون و غیب و کمونْ پنهان است، نه اسمی از او در عوالم ذکر حکیم هست و نه رسمی… (امام خمینی(ره)، مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه، ص۱۳) باید دانست که مرتبه احدیت دو اصطلاح دارد اول ذات غیبی که اسم و رسم ندارد، چرا که وجود به شرط لا به علم و سایر صفات وصف نمی شود، دوم مرتبه ذات با تعیین به اسماء ذاتیه (امام خمینی(ره)، تعلیقات بر شرح فصوص، ص ۱۷۶)
امام صادق علیه السلام
امام صادق علیه السلام فرمود: اسم خدا غیر خود اوست و هر آنچه نام بر آن صادق آید مخلوقست جز خدا و اما آنچه به زبان تعبیر شود یا به دست انجام گیرد آن مخلوق است و خدا مقصودى از مقاصد او است (یعنى آنکه لفظ (الله) را گوید یا نویسد مقصودش ذات خداست که بوسیله لفظ و خط باو متوسل مىشود) . (لفظ (الله) یکى از علامات بسوى خداست) و صاحب غیر توصیف مىشود و هر چیز که توصیف شود مصنوع است ولى صانع همه چیز به هیچ حدى که قابل ذکر باشد توصیف نشود، پدید آورده نشده تا چگونگى پدید آمدنش از روى مصنوعى جز او شناخته شود و مردم در شناسائى او به هر نهایتى که رسند او غیر از آنست، کسی که این حقیقت را بفهمد هرگز نلغزد، این است توحید خالص، با اجازه خدا آن را بجوئید و باور کنید و درست بفهمید. هر که گمان کند خدا را با حجاب یا صورت یا مثال شناخته است مشرک است زیرا که حجاب و مثال و صورت غیر خود اوست زیرا او یگانه است و یکتا دانسته پس چگونه او را شناخته باشد کسى عقیده دارد او را به غیر او شناخته، کسی که خدا را به خدا شناسد او را شناخته است و کسى که او را به خود او نشناسد او را نشناخته است بلکه غیر او را شناخته، میان خالق و مخلوق چیز دیگرى نیست خدا خالق همه چیز است بدون ماده و مایه، و خدا بااسماأش نامیده و خوانده شود، او غیر اسماأش باشد و أسماء غیر او. (اصول کافى جلد ۱ صفحه: ۱۵۳ روایة ۴)
علامه حسن زاده آملی
این که اسماء و صفات را به لحاظ شئون و تجلیات حق در مراتب الهیه دانست براى آن است که ذات بدون تجلى همان مقام هویت مطلقه و غیب الغیوبى است که مورد شناخت احدى نیست و آن مقام لا رسم و لا اسم است … (علامه حسن زاده آملی – شرح دفتر دل)
ملا صدرا
«و هو الذّى لا إسمَ له و لارسم و لانعتَ و لا یتعلّق به معرفةٌ و إدراک» زیرا که هر موجود که داراى اسمى و رسمى و نعتى باشد، و معرفت و ادراک آن را تواند دریافت، و خبرى از آن تواند داد، مفهومى است عقلانى یا وهمانى و حقّ متعال چنین نیست. فهو الغیب المجهول المطلق و از صدرالدین قونوى نقل مى کند که اطلاق صِرف امرى است سلبى که مستلزمِ سلبِ همه اوصاف و احکام و تعیّنات از کنه ذات خداى سبحان است، و عدم تقیّد و محصور بودن آن در وصفى یا اسمى یا تعیّنى یا خصوصیتى دیگر (اسفار، ج ۲، ص ۳۲۷)
ابن عربی
اصطلاح اسم، همان ذات الهی به اعتبار صفت، تجلی و تعین است، بنابراین در تعریف اسم، خروج از مقام ذات و تنزل از آن مطرح است و ذات به حسب ذات هیچ اسمی نخواهد داشت؛ از این رو ذات الهی، مقام لا اسم و لا رسم تلقی گشته و متعلقِ هیچ گونه شناختی نیست …
حجة الاسلام و المسلمین علی امینی نژاد
در آثار عرفا، وقتی به مقام ذات غیبالغیوبی میرسند، میگویند هیچ اسم و رسمی ندارد؛ چنانکه گاه از آن مقام به «مقام لااسم و لارسم» تعبیر میکنند. امام خمینی رحمة الله علیه که در چند مصباح آغازین از کتاب شریف مصباح الهدایة دربارة مقام ذات غیبالغیوبی سخن میگوید، برخی در مواجهه با این گونه عبارات گمان کردهاند مراد عرفا از این سخنها آن است که دربارة مقام ذات هیچ اسمی نمیتوان به کار برد و با هیچ لفظی نمیتوان بدان اشاره کرد؛ چنانکه حتی نمیتوان از آن با لفظ ذات یا ذات غیبالغیوبی و امثال آن یاد کرد. این پندار برخاسته از مغالطة اشتراک لفظی میان اسم عرفی و لغوی با اسم عرفانی است. مقصود عرفا از تعبیرهای مطرح شده، اسم عرفی و لغوی نیست، اساساً بحثی تحت عنوان «اسامی مقام ذات غیبالغیوبی» خواهیم داشت. بلکه مراد و مقصود عارفان مسلمان از لااسم و لارسم بودن مقام ذات غیبالغیوبی، نفی اسم عرفانی از آن مقام است. اسم عرفانی عبارت است از ذات با صفت و تعینی خاص. حقیقت اسم عرفانی آن است که افزون بر ذات، یک صفت، اعتبار، اضافة اشراقیه و نسبت ایجاد شود؛ مثلاً ذات با صفت و اضافة رحمتی، اسم رحمان را پدید میآورد و همان ذات همراه با تجلی علمی و اضافة علمیه، اسم علیم را تحقق میبخشد. به بیان دیگر، هرگاه ذات در مرحلهای تجلی و ظهور یافت، اسم عرفانی شکل میگیرد. بنابراین اسم عرفانی یک نحوه تنزل از مقام ذات و یک نوع ابراز صفات اطلاقی به صورت تعین است. از این رو، اسم عرفانی با مرحلة تعینات و تجلیات گره خورده است و تا تعینی در کار نباشد، اسمی نیز مطرح نخواهد بود، و از آن جا که در مقام ذات، هیچ گونه اضافه و نسبت و صفتی مطرح نیست، و همچنانکه پیشتر اشاره شد، همه حقایق در آن جا به نحو اطلاقی و اندماجی تحقق دارد و هیچ افراز و امتیازی در آنجا وجود ندارد، مقام ذات غیبالغیوبی، مقام «بیاسمی» خواهد بود و باید از آن به «مقام لااسم و لارسم» تعبیر کرد. اساساً مقام ذات، مقام قبل از اضافات اشراقیه و تجلیات و تعینات و ظهور است. بنابراین اسم عرفانی، که خود نوعی تفسیر و تحلیل امر تجلی و ظهور است، بدان مقام راهی نخواهد داشت. ( منبع: حکمت عرفانی ۳۲۹ تا ۳۵۲ )