به گزارش خبرنگار رکنا، به اتهام قتل در زندان بلاتکلیف است.حکم قصاص او صادر شده است اما شاکیان نه برای اجرای آن اقدام می کنند و نه متهم را می بخشند.
در این شرایط متهم باید تقاضای تعیین تکلیف کند.که متهم این پرونده هم همین کار را کرده است.دادگاه برای تعیین تکلیف رای به آزادی او به قید وثیقه داده است تا زمانی که شاکیان پرونده برای تعیین تکلیف اقدام کنند.اما متهم هم چنان به دلیل ناتوانی در تودیع وثیقه در زندان است.
در این گزارش گفتگوی اختصاصی خبرنگار رکنا با متهم پرونده را می خوانید.
خیانت همسرم را به چشم دیدم و او را کشتم
صحبتمان را که شروع می کنیم،بعد از پرسیدن هر سوال با صدای بلند می گوید چی؟
ماسکم را برمی دارم و شمرده شمرده از او می پرسم:«مشکل شنوایی داری؟»
با سر جواب مثبت می دهد.احساس می کنم حرف نمی زند که بغضش نشکند.چند نفس عمیق می کشد و ادامه می دهد:«شما یک ستون فولادی را هم هجده سال در زندان رها کنید،بعد برمی گردید و می بینید پوسیده است!من هم در این سال ها در غم و غصه حبس مشکلات جسمی و روحی زیادی پیدا کرده ام.»
می گویم:«چند سال داری؟»
49 سال که تقریبا یک سوم این عمری که از خدا گرفتم در حبس گذشت.
چرا همسرت را کشتی؟
مدتی بود که پشت سر همسرم حرف بود.همسایه ها و برادرانش می گفتند که او بیراهه می رود.اما من باور نمی کردم.تا اینکه یک روز او را با دو مرد در خیابان دیدم.به محض اینکه چشمش به من افتاد پا به فرار گذاشت.من هم دنبالش دویدم و یک سنگ از روی زمین برداشتم و به سمتش پرتاب کردم.سنگ خورد به سرش و دیدم که به زمین افتاد.بعد به خانه ام برگشتم و نشسته بودم که ماموران پلیس سر رسیدند و من را به اتهام قتل همسرم بازداشت کردند.
یعنی دلیل فوت همسرت برخورد همان سنگی بود که از فاصله دور پرتاب کرده بودی؟
بله من هیچ ضربه دیگری به او نزده بودم.
بعد از دستگیری دو نفری را که همراه همسرت بودند به پلیس معرفی کردی؟
نه به دلیل اینکه آنها فرار کرده بودند.بعد مشخصات ظاهری آنها را به پلیس گفتم اما نتوانستند آنها پیدا کنند.
ولی دم فوت کرد و پرونده معلق ماند
اولیای دم در دادگاه تقاضای قصاص تو را کردند؟
چند ماه بعد از حادثه دادگاه رسیدگی به پرونده ما تشکیل شد.آن زمان مادر همسرم در قید حیات بود و او تنها ولی دم پرونده بود که تقاضای قصاص کرد.اما قبل از رسیدن زمان اجرای حکم ولی دم فوت کرد و حالا ورثه او یعنی برادران و خواهر همسرم برای اجرای حکم اقدام می کردند.آنها باید تفاضل دیه را بپردازند تا حکم اجرا شود.اما اقدام نکردند و چون اقدام به صلح و سازش هم نکردند پرونده در حالت تعلیق قرار گرفت.
چرا برادران همسرت رضایت نمی دهند تا تو آزاد شوی؟مگر نگفتی آنها می دانستند خواهرشان به بیراهه رفته بود؟
آن موقع می گفتند حواست به او باشد که به بیراهه نرود اما حالا می گویند تو بدبین بودی و بی دلیل خواهرمان را در شهر غریب کشتی.
مگر شما در تهران غریب بودید؟
بله ما اهل یکی از روستاهای اطراف مشهد هستیم.زادگاه من و همسرم همان جا بود.اما بعد از ازدواج تصمیم گرفتیم برای زندگی به تهران بیاییم.من کارگر چاه کن بودم.وضع زندگی مان بد نبود.اما یکدفعه همسرم را معتاد کردند.این اواخر همسرم من را هم به اعتیاد کشیده بود.
چه کسانی همسرت را معتاد کرده بودند؟
نمی دانم.من صبح تا شب سر کار بودم و دوستان او را نمی شناختم.همسرم کم سن و سال بود.فقط پانزده سال داشت که به تهران آمدیم.از من 10 سال کوچکتر بود.برای همین خیلی راحت فریب دوستانش را خورد.
چند سال با او زندگی کرده بودی؟
10 سال زندگی مشترک داشتیم.اما بچه دار نمی شدیم.
18 سال در حسرت یک جفت جوراب
در این سال ها کسی به ملاقات تو آمده؟
فقط دو خواهر دارم که در روستای خودمان زندگی می کنند و توانایی مالی برای سفر به تهران و ملاقات من ندارند.در این 18 سالی که در زندان هستم حسرت به دلم مانده که یک نفر به ملاقاتم بیاید و یک جفت جوراب برایم بیاورد.در این سال ها زندانیان دیگر از روی دلسوزی گاهی لباسی به من می دهند.و با جیره زندان سر کرده ام.
در دادگاه تقاضای تعیین تکلیف کردی؟
بله.قاضی رای به آزادی من به قید وثیقه داد و قرار شد تا زمانی که اولیای دم برای تعیین تکلیف من اقدام کنند به قید وثیقه آزاد باشم.اما تووانایی تهیه وثیقه صد میلیون تومانی را نداشتم.
دو نیکوکار پیگیر پرونده ام کرونا گرفتند و فوت شدند
از اقوام و دوستان قدیمی کسی را نداشتی که پیگیر پرونده ات شود؟
درست زمانی که دادگاه رای به آزادی من به قید وثیقه داد،هم زمان بود با شیوع ویروس کرونا.دو نفر از هم روستاییان که آدم های نیکوکاری بودند مبلغی پول جمع کرده بودند و می خواستند سراغ شاکیان بروند و آنها را راضی به اعلام رضایت با پرداخت وجه المصالحه کنند.اما در جریان این اتفاقات بود که آن دو نفر هم کرونا گرفتند و هر دو فوت کردند.برای همین باز هم من در بلاتکلیفی ماندم و آخرین امیدم نقش بر آب شد.
source https://zanan.bashariyat.org/?p=45632